متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 20 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

راه رفتن متین

سلام عزیز دل مامانی  درست تو اولین روزهای اسفندماه وقتی من و بابایی تو خونه نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون می دیدیم شما طبق معمول همیشه که کناره های مبل رو می گرفتی و برای خودت آروم آروم راه میومدی خواستی از یه مبل بری به مبل دیگه این جور مواقع همیشه چهار دست و پا می رفتی اما این بار تاتی تاتی راه رفتی من و بابایی بای یه حالت خوشحالی و تعجب به همدیگه نگاه کردیم و گفتیم داره راه میره     
28 اسفند 1394

نامزدی و عقد دایی حمید

متین جونم بالاخره دایی جون حمید هم فرد مورد نظر برای ازدواج رو پیدا کرد و در 25 بهمن سال 94 با زندایی حسنی عقد کرد هممون از این انتخاب بسیار خوشحال بودیم چون زندایی حسنی خیلی دختر خانم و خوبی بود . محجبه و با اخلاق و خلاصه همه چی تمام بود . دایی و زندایی جون با هم همکار بودن . مامانی یکشنبه و دوشنبه اومده بود تهران ماموریت و سه شنبه و چهارشنبه و شنبه و یکشنبه رو مرخصی گرفته بود (آخه یکشنبه عقد دایی بود) . مامانی حسابی خرید داشت و کارش شده بود این که صبح تو رو می ذاشت خونه مامان بزرگ و می رفت خرید یه روزایی هم که مامان بزرگ مدرسه بود پیش دایی ایمان می موندی مامانی هم سعی می کرد دو سه ساعته برگرده خونه . جمعه هم بله برون دایی بود و با گل  ...
28 اسفند 1394
1