متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 21 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

دورهمی خونه عزیز

بعد از عید فطر ما که سمنان نبودیم عمو علی و زن عمو هم رفته بودن مسافرت شمال و عمو مهدی و زن عمو هم رفته بودن فیروزکوه خلاصه بعد این مدت همه رفتیم خونه عزیزشون عمه فاطمه هم با بجه هاش اونجا بون . شما حسابی شلوغ می کردی  وپسر شیطونی بودی . سحر جون خیلی خیلی آروم بود و من به مامانش حسودیم می شد . بجه ها تو اتاق واسه خودشون بازی می کردن . زن عمو سمیرا از مسافرتشون می گفت که  شمال سیل اومده بود و جاده خیلی بد بوده وباران وحشتناکی بوده .
16 شهريور 1394

سفری به طالقان

متین گلم بابابزرگ جواد خدا بیامرز یه ویلا توی طالقان داشت که بعد از فوتش بچه ها برای رسیدگی یه سری به اونجا می زنن این دفعه هم مامان بزرگ و خاله مامانی قرار گذاشتن برای انجام یک سری کارها برن طالقان و ما هم باهاشون رفتیم دایی ها و بابابازرگ هم بودن . حدودا سه ساعت توی راه بودیم . تو راه یه جایی صبحانه خوردیم هوا خیلی خنک و عالی بود . تو این یک روز که اونجا بودیم تو خیلی پسر خوبی بودی فقط یه بار خرابکاری کردی که خاله جون و مامان بزرگ زحمت کشیدن تو رو شستیم . البته شوفاژها خراب بود و آب سرد بود و ما مجبور شدمی برای شستن تو آب رو گرم کنیم . روژان و رونیا دخترهای خاله مامانی خیلی تو رو دوست داشتن مخصوصا روآن که همش اصرار می کرد تو رو روی پاش بخو...
16 شهريور 1394
1