متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 16 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

رفتن سرکار مامانی

1394/11/11 9:01
نویسنده : مامان متین
110 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی از 16 بهمن رسما باید میرفت سرکار . 16 بهمن چهارشنبه بود اما مامانی از شنبه روزی دو سه ساعت می رفت سرکار تا تو غریبی نکنی عزیز جون ( مامان بابایی) زحمت کشیدن و نگهداری تو رو تا عید قبول کردن عزیز جون تو رو خیلی دوست داره و از مهر که مامانی میرفت کلاس خیاطی با عزیز اخت شده بودی وقتی می بینیش بهش می خندی و خونه عزیزشون همش دنبالش میری و بهش می چسبی  .خلاصه شب شیر می دوشیدم و با غذای کمکی که واست درست می کردم که یا فرنی بود یا سوپ یا هر دو راهی خونه عزیزشون میشدی .منم ساعت 2 ونیم می اومدم دنبالت . صبح من و بابایی سوار ماشین میشدیم می رفتیم خونه عزیز بابایی پیشت می موند تا سرویسش بیاد دنبالش و من میرفتم سرکار اینطوری کم تر غریبی می کردی چون بابایی بعد رفتن من 10 دقیقه ای پیشت می موند .

از خدای خوبم ممنونم که استرس هایی که بابت سرکار رفتن داشتم تا حدی رفع شد و خدا رو شکر می کنم که عزیز جون قبول کرد که تا عید که شما یکم بزرگتر میشی ازت نگهداری کنه 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)