متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 15 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

نامزدی و عقد دایی حمید

1394/12/28 19:23
نویسنده : مامان متین
134 بازدید
اشتراک گذاری

متین جونم بالاخره دایی جون حمید هم فرد مورد نظر برای ازدواج رو پیدا کرد و در 25 بهمن سال 94 با زندایی حسنی عقد کرد هممون از این انتخاب بسیار خوشحال بودیم چون زندایی حسنی خیلی دختر خانم و خوبی بود . محجبه و با اخلاق و خلاصه همه چی تمام بود . دایی و زندایی جون با هم همکار بودن . مامانی یکشنبه و دوشنبه اومده بود تهران ماموریت و سه شنبه و چهارشنبه و شنبه و یکشنبه رو مرخصی گرفته بود (آخه یکشنبه عقد دایی بود) . مامانی حسابی خرید داشت و کارش شده بود این که صبح تو رو می ذاشت خونه مامان بزرگ و می رفت خرید یه روزایی هم که مامان بزرگ مدرسه بود پیش دایی ایمان می موندی مامانی هم سعی می کرد دو سه ساعته برگرده خونه . جمعه هم بله برون دایی بود و با گل  و شیرینی و کادوهایی که همه خیلی خوشکل تزیین شده بودن رفتیم خونه بابای حسنی جون . شما اونجا حسابی شیطونی می کردی همش چهاردست و پا می رفتی و می خواستی بایستی و همه چیزهایی که روی میز ها بود رو برداری و به هم بریزی بابای حسنی جون شما رو خیلی دوست داشت همین طور هدی جون خواهر زندایی که خودش هم یه نی نی کوچولو تو راه داشت . اون شب خیلی خوش گذشت و شما روی تاب چوبی قشنگی که ست مبلمان خونه بابای حسنی جون بود و از پاکستان خریده بود کلی تاب خوردی و خوشحال بودی با ماشین های اسباب بازی که خونشون بود بازی می کردی و همه حواسشون همش به تو بود روز عقد دایی هم خیلی خیلی پسر خوبی بودی شیر می خوردی و اصلا تو این دو ساعت اذیت نکردی تو رستوران هم موقع ناهار بغل بابایی بودی تا مامان راحت شامش رو بخوره رستوران قشنگی بود . بعد ما خداحافظی کردیم و اومدیم سمنان تو راه هم خواب بودی بعد رفتیم خونه عزیزشون آخه امشب تولد آقاجون بود شیرینی خریدیم با طرح قلب آخه امروز روز ولنتاین هم بود . عمو علی و مهدی هم بودن با غزل جون هم کلی بازی کردی عزیز جون خیلی دلش واسه شما تنگ شده بود واز دیدنت کلی خوشحال بود

جمعه 30 بهمن نامزدی دایی حمید بود مامانی و بابایی پنج شنبه راه افتادن سمت تهران آخه بابایی سرکار بود وقتی رسیدیم خونه مامانی ساعت 7 بود عموی مامانی هم اومده بود اون شب خیلی خوش گذشت کلی دست زدیم و خندیدیم وقتی همه دست می زدن شما روی دو تا پات می رفتی و بالا و پایین می رفتی همه از دیدن این حرکات تو خیلی می خندیدن . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)