خواب
سلام امروز ۶ آذره . شب هر چی بهت می گفتم متین جون بیا بخواب همش شیطونی می کردی چراغ را که خاموش می کردم همش روشن می کردی خلاصه منم اعصابم خرد شد گفتم متین تا ۵ می شمرم اگه نخوابی من میرم بیرون میخوابم . تا ۵ شمردم باز برق رو روشن کرد من هم عصبانی شدم متکا و پتو رو برداشتم توی هال خوابیدم .صبح ساعت ۶ بلند شدم دیدم کنار من رو زمین خوابیده نه متکا نه پتویی داره و خودش رو جمع کرده انگار بچه ام سردش شده خیلی خیلی دلم براش سوخت .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی