رمضان ۹۸
جمعه اولین شب قدر بود و ما رفتیم مسجد تو پیش بابایی بودی و با بچه ها بازی می کردی . ساعت ۲ و نیم خونه بودیم تو خوابیدی و بابا جون بغلت کرده بود . از شنبه بعد ازظهر تب کردی و گلو درد بودی یکشنبه ظهر بردمت دکتر بهت آموکسی کلاو داد و ایبو پروفن و دیفن . خدا رو شکر حالت بهتر شد و تبت قطع شد شام خوب خوردی و سوپ هم برات درست کرده بودم خوردی .بهم گفتی مامان بریم تو اتاق برام قصه بخون کلی برام شعر خواندی تو واتس آپ کلی پیام فرستادی . می گفتی سلام دایی حمید خوبین ؟؟ الهی فدات بشم این روزها از هر موقع دیگری عاشق ترینم عزیزم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی