متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 15 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

ختنه

1394/4/5 13:50
نویسنده : مامان متین
173 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی خوشکلم  سلام

مامانی چند وقته خیلی ذهنش درگیره می خواد تو رو ختنه کنه اما نمی دونه کی این کار روانجام بده تو رو با چه روشی ختنه کنه و پیش کی ببره کلی تواینترنت سرچ کرده کلی در مورد خطراتش خونده کلی استرس داشته چون محمد صادق پسر عمه فاطمه خونریزی کرده و دو بار عمل شده خلاصه عزیز هم خیلی استرس داشت و همش می گفت مامان بزرگ هم باشه بابا محمد از اونجایی که خیلی دل داره همش به مامان امید میداد که من هستم نگران نباش و قبل ماه رمضان و بعد تمام شدن امتحانام حتما ختنه می کنیم و نمی ذاریم طول بکشه اما مامانی همش می گفت مامان بزرگ هم باشه . ما یه نوبت تو رو بردیم ویزیت پیش خانم دکتر سلطانی که واقعا متبحره و کارش عالیه . خلاصه قرار شد 27 خرداد نوبت ختنه تو باشه . دوشنبه صبح بابابزرگ به مامان زنگ زد و مامان بایه حالت بی حالی گفت که امروز قراره متین رو ختنه کنیم و بابابزرگ هم گفت جدی مامان توی دلش ناراحت شد که یعنی شما نمی دونستین تا این که 10 دقیقه بعدش زنگ در رو زدن مامان از اف اف نگاه کرد مامان بزرگ و بابابزرگ بودن مامانی همش گریه می کرد و خدا رو شکر می کرد هم بابت این که واقعا دلش تنگ شده بود و با خودش می گفت با ختنه تو و امدن ماه رمضان کی دیگه میره تهران خلاصه خیلی حس خوبی بود عصری ساعت 6 ونیم رفتیم مطب دگتر از قبلش بهت قطره استامینوفن دادیم هنوز تو مطب بودیم تو گریه می کردی تا این که نوبتمون شد بابایی و مامان بزرگ پاهای تو رو نگه داشته بودن و مامانی هم اصلا نگاه نمی کردو فیلم میگرفت دکتر به شونگولت آمپول زد که تو جیغ بلند کشیدی و حسابی گریه کردی بعد هم بهمون گفت بریم بیرون تا سر بشه 10 دقیقه بعد دوباره اومدیم تو خانم دکتر وسایل عملت رو اماده کرد و به بابایی گفت بشینه جالبه نه مامانی گفت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)