متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 28 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

از حاملگی تا تولد متین

متین جون خدا رو شکر مامانی دوران حاملگی خیلی خوبی رو داشت اون خیلی نگران بود چون مامان بزرگ پیشش نبود و می ترسید نکنه ویار داشته باشه البته اوایل حاملگی یعنی تا 4 ماه به بعضی غذاها که طبع سرد دارن حساس شده بودم مثل ماهی ، دوغ و آب انار و لواشک و... و بعد از خوردن این ها حالم بهم می خورد  و بیچاره بابا محمد . اما با ورود به ماه چهارم بهتر شدم . تو شهریور ماه یعنی زمانی که تو دو ماهه بودی ما رفتیم فیروزگوه عروسی داداش زن عمو حکیمه این درحالی بود که عمو ها و زن عموها هنوز از آمدن تو خبر نداشتن  شب رو تو روستایی نزدیک فیروزکوه به نام طرود خوابیدیم و واقعا خیلی چسبید یه خونه روستایی با همون حس و حال قدیمی . صبح هم با عمو علی&nb...
14 ارديبهشت 1394

اولین مسافرت متین تو شکم مامانش

متین خوشکلم انگار همین دیروز بود که رفتم آزمایشگاه و جواب آزمایشم مثبت بود البته من قبلش فهیمده بودم که تو داری میای اما دیگه مطمئن شدم به بابا محمد هم زنگ زدم و آن هم خیلی خوشحال شد . موقعی که مامان جون تازه یک ماه بود توشکمم بودی مامان بزرگ و بابابزرگ با دایی ها می خواستن برن شمال البته اون ها خبر نداشتن که تو آمدی تو شکم مامان . خانم دکتر آقا عمو دکتر مامان گفت که من بهت اجازه رفتن نمی دم اما اگه می خوای با مسئولیت خودت برو مامان استرس داشت اما چون بابا بزرگ یه هتل خیلی خوب را رزو کرده بود مامانی دلش نمیومد که نره خلاصه با بابایی رفتن و مامانی پشت ماشین دراز کشیده بود هیچوقت یادم نمیره تو فضای سبز هتل پارسیان آزادی نشسته بودیم . بابایی اص...
13 ارديبهشت 1394