متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

اولین مهمونی رسمی خونه خودمون بعد تولد تو

1394/11/11 7:57
نویسنده : مامان متین
111 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی عسلم سلام

بعد بدنیا اومدن تو ، نشد که مهمونی رسمی داشته باشیم البته ماه رمضان مامانی سوپ و کتلت درست کرد و بردیم خونه عزیز و عمو ها اومدن خونه عزیز و افطار کردم .

اما این بار بعد مدت ها که مامانی می خواست عموها رو دعوت کنه ( چون با زن عمو سمیرا قرار گذاشته بودن که غذای حاضری درست کنن و پنج شنبه و یا جمعه دعوت کنن ) که اولین بار خونه عمو علی رفتیم البته زن عمو حکیمه و عمو مهدی نیومدن چون سحر جون مریض بود خلاصه شام مرغ سوخاری بود . که خیلی هم خوشمزه بود با خیار شور و ترشی که زن عمو سمیرا درست کرده بود . بعد هم که بابایی کمردرد گرفت بعد امتحانای بابایی بود بعد هم فوت عمو رضا خلاصه چند بار هم زن عمو حکیمه کار داشت نتوانست بیاد یکبار هم زن عمو سمیرا و بالاخره این هفته پنج شنبه 8 بهمن دعوت کردیم . شام هم پیتزا بود . شب قبل مامانی تا ساعت 2 ونیم بیدار بود و خونه رو مرتب می کرد شستن آشپزخونه و دستشویی کارهایی بود که با وجود تو نمی توانستم انجام بدم بابایی هم امروز درگیر چرخ کردن گوشت و شستن مرغ و ... بود . خلاصه صبح با تو جاروبرقی کشیدم البته تو خیلی می ترسیدی و همش بغل من رو چسبیده بودی و اگه تنهات می ذاشتم گریه می کردی از ماشین لباسشویی هم خیلی می ترسی حتی درش رو که باز می کنیم می ترسی چه برسه به این که روشنش کنیم . خلاصه مرغ رو هم گذاشتم پخت اما دیگه نمی ذاشتی ریش ریشش کنم می گفتی پیش من بشین پاهام رو محکم می چسبیدی و گریه می کردی . بابایی ساعت 4 اومد رفت یکم خرید کرد زن عمو سمیرا و عمو علی هم ساعت 6 ونیم اومدن تو با عمو علی رابطه ات خیلی خوبه . عمو علی یه راهی پیدا می کنه که تو رو بخندونه .

پسندها (1)

نظرات (0)