مهمونی خونه دوست بابایی
دوست بابایی جمعه شب ما رو خونه خودشون دعوت کرد . اونا تازه خونه خریده بودن خونشون خیلی خیلی خوشکل بود . ما از همه زودتر رسیدیم متین و آرتین پسرهای اون یکی دوست بابایی هم بودن. بعدا مهدی و علیرضا و ریحانه بچه های دوستای دیگه بابایی هم اومدن خلاصه جمعتون حسابی جمع بود . تو اول یکم بی قراری می کردی و از بغل من تکون نمی خوردی اما کم کم یخت باز شد و می رفتی سمت میز آقایون رومیزی رو می انداختی و با دو تا دستات محکم میزدی روی میز . به کارهای بچه ها نگاه می کردی وباآرتین رابطه ات خوب بود . مهدی با اسلحه ای که آورده بود همش میخواست تو رو بکشه .بابایی اون شب سوپی که برات آورده بودم بهت داد . و سر سفره هم از غذای خوشمزه خاله مریم خوردی . خاله مریم وعمو علی بابت مهمونی خوبتون ممنون خیلی خوش گذشت . امروز فهمیدیم که مامان بابای مهدی دارن واسش یه نی نی دیگه میارن و مامان بابایی علیرضا و ریحانه هم همین طور انشاله زود زود بچه خاله مریم