متینمتین، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره

متین امید زندگی مامان و بابا

رویش دندان های بالا

سلام مامانی خوشکلم سلام عشق مامان و بابا . چند روز بود که تو خیلی بی تاب بودی وقتی به لثه های بالات نگاه می کردم می دیدم که حسابی متورم و قرمز رنگه . و جای دو تا دندون خوشکل توش سوراخ شده تا بالاخره جمعه 9 بهمن 94 دندون های خوشکلت بیرون زد تو شب پنج شنبه خیلی بی تابی می کردی بی اشتها شده بودی و خلاصه دندون های بالایی هم نیش زدن و بیرون آمدن . ...
11 بهمن 1394

رویش اولین دندان های متین

متین خوشکلم چهارشنیه شب تو خیلی بیتابی می کردی من واقعا نمی دونستم مشکلت چیه گفتم نکنه چیزی خوردی که اذیتت کرده خلاصه اون شب چند بار بیدار شدی ومن مجبور شدم تو رابغل کنم و راه ببرم اون شب بابایی هم سرمای سختی خورده بود آمپول زده بود و اصلا حالش خوب نبود خلاصه  پنج شنبه دیدم بله یه خبر خوب . تو داری دندان در میاری وقتی به دندون هات دست زدم زبری اش رو زیر دستم احساس کردم . خدا رو شکر پنج شنبه حال بابایی هم خوب شده بود اولین رویش دندان هات مبارک عزیزم نشانه های دندان درآوردن تب خفیف - بیتابی های شب و روز - قرمزی شدید در ناحیه مقعد   ...
10 آذر 1394

بدون عنوان

سلام مامانی خوشکلم خیلی وقته که نیومدم و وبلاگت رو بروز نکردم وافعا معذرت می خوام مامانی خیلی حرف ها واسه گفتن دارم از واکسن چهار ماهگی ات از سرماخوردگیت از اولین سفرت به مشهد از سفرت به تهران از موندن هات پیش عزیز از مهمونی های دورهمی خانم ها خلاصه ..... فقط با عکس این اتفاقات رو می گم . مامانی الان که این مطلب رو می نویسم تو 12 روز از ورود به هفت ماهگی ات می گذره خیلی بامزه شدی هنوز کامل نمی تونی چهار دست و پا بری اما عقب عقب میری و زود خسته میشی جدیدا خیلی دوست داری بری زیر مبل ها و از اونجا واسم دالی کنی عاشق صدای سشواری و با شنیدن صداش یه طور عجیبی میشی و خیلی آروم میشی تو روروئک میشی و راه میری .جیغ میکشی و همش سرو صدا می ک...
28 مهر 1394

دورهمی خونه عزیز

بعد از عید فطر ما که سمنان نبودیم عمو علی و زن عمو هم رفته بودن مسافرت شمال و عمو مهدی و زن عمو هم رفته بودن فیروزکوه خلاصه بعد این مدت همه رفتیم خونه عزیزشون عمه فاطمه هم با بجه هاش اونجا بون . شما حسابی شلوغ می کردی  وپسر شیطونی بودی . سحر جون خیلی خیلی آروم بود و من به مامانش حسودیم می شد . بجه ها تو اتاق واسه خودشون بازی می کردن . زن عمو سمیرا از مسافرتشون می گفت که  شمال سیل اومده بود و جاده خیلی بد بوده وباران وحشتناکی بوده .
16 شهريور 1394

سفری به طالقان

متین گلم بابابزرگ جواد خدا بیامرز یه ویلا توی طالقان داشت که بعد از فوتش بچه ها برای رسیدگی یه سری به اونجا می زنن این دفعه هم مامان بزرگ و خاله مامانی قرار گذاشتن برای انجام یک سری کارها برن طالقان و ما هم باهاشون رفتیم دایی ها و بابابازرگ هم بودن . حدودا سه ساعت توی راه بودیم . تو راه یه جایی صبحانه خوردیم هوا خیلی خنک و عالی بود . تو این یک روز که اونجا بودیم تو خیلی پسر خوبی بودی فقط یه بار خرابکاری کردی که خاله جون و مامان بزرگ زحمت کشیدن تو رو شستیم . البته شوفاژها خراب بود و آب سرد بود و ما مجبور شدمی برای شستن تو آب رو گرم کنیم . روژان و رونیا دخترهای خاله مامانی خیلی تو رو دوست داشتن مخصوصا روآن که همش اصرار می کرد تو رو روی پاش بخو...
16 شهريور 1394

اولین ماه رمضان متین

سلام مامانی خوشکلم امسال اولین ماه رمضون توئه . 28 خرداد اولین روز ماه رمضان پنج شنبه بود البته خیلی ها چهارشنبه رفته بودن پیشواز ما دو سه روز قبل ماه رمضون تو رو ختنه کردیم و مامان بزرگ و بابابزرگ از تهران اومدن و سه شنبه هم برگشتن .دوشنبه اول تیر رفتیم خونه عزیز جون که عمه فاطمه  و عمو مهدی هم اونجا بودن چهارشنبه سوم تیرماه هم مهمونی افطاری زن عموی مامان دعوت بودیم قبلش شما رو بردیم حمام تا اونجا بخوابی و اذیت نکنی آخرین نفری بودیم که رسیدیم موقع اذان بود افطارمون رو کردیم و بعد از این که شام رو خوردیم شما ببدار شدی گرسنه ات بود و گریه می کردی ما هم سریع اومدیم خونه. البته این رو هم بگم که دایی ایمانت هم چهارشنبه صبح اومد سمنان ...
9 مرداد 1394

ختنه

مامانی خوشکلم  سلام مامانی چند وقته خیلی ذهنش درگیره می خواد تو رو ختنه کنه اما نمی دونه کی این کار روانجام بده تو رو با چه روشی ختنه کنه و پیش کی ببره کلی تواینترنت سرچ کرده کلی در مورد خطراتش خونده کلی استرس داشته چون محمد صادق پسر عمه فاطمه خونریزی کرده و دو بار عمل شده خلاصه عزیز هم خیلی استرس داشت و همش می گفت مامان بزرگ هم باشه بابا محمد از اونجایی که خیلی دل داره همش به مامان امید میداد که من هستم نگران نباش و قبل ماه رمضان و بعد تمام شدن امتحانام حتما ختنه می کنیم و نمی ذاریم طول بکشه اما مامانی همش می گفت مامان بزرگ هم باشه . ما یه نوبت تو رو بردیم ویزیت پیش خانم دکتر سلطانی که واقعا متبحره و کارش عالیه . خلاصه قرار شد 27 خر...
5 تير 1394

دلتنگی

مامان متین خوشکلم سلام مامانی قرار بود مامان بزرگ .و بابابزرگ تعطیلات نیمه شعبان بیان سمنان اما متاسفانه بابابزرگ چند روز قبل از اومدن به سمنان حالش بد می شه مامانی فکر می کنه که بابابزرگ حالش خوب می شه و میان سمنان اما متاسفانه بابابزرگ اصلا حالش خوب نبوده و رفته دکتر و باید دارو مصرف کنه و نمی توانه بیاد خلاصه مامانی حسابی دلش تنگ شده اما نمی تونه بره تهران چون هم شما واکسن داشتی هم امتحانای بابایی شروع شده بابابزرگ هم خیلی دلش برای شما تنگ شده . جند روز دیگه هم ماه رمضان شروع میشه و دیگه نمی شه رفت معمولا مامانی دو هفته یکبار میره تهران و مامان بزرگ وبابابزرگ رو میبینه اما ایندفعه خیلی طولانی شد . واسه بابابزرگ دعا میکنیم که انشاله حال...
19 خرداد 1394

واکسن دو ماهگی

مامانی خوشکلم سلام شنبه 16 اردیبهشت نوبت واکسن دوماهگی شما بود همه می گفتن واکسن راحتیه و من زیاد استرس نداشتم . شب قبلش شما دیر خوابیده بودی نزدیک ساعت 2 و نیم . صبح هم ساعت 6و نیم مامانی از خواب بیدار شد سریع به شما قطره استامینوفن رو داد جاتون رو عوض کرد و حدود ساعت 7 و نیم جلوی درمانگاه بود. اول قد و وزن شما رو اندازه گرفتن که خدا رو شکر خوب بود . بعد هم خانم مسئول در مرکز بهداشت گفت برید اتاق بغل واسه واکسن جالبه که شما آروم بودی الهی فدات بشم نمی دانستی قراره چه بلایی سرت بیاد بابایی شما رو گذاشت روی تخت و بهت واکسن زدن . مامانی نگاه نمی کرد آخه دل نداشت. اشک توی چشمای مامانی جمع شده بود جیغ بلندی کشیدی و حسابی گریه کردی الهی ب...
18 خرداد 1394